سه‌شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۰

36

یک زمانی خیال می کردم اگر سرویسم را عوض کنم و با آن دخترک شیرین عقل فرانک و دوستانش هم سرویسی نباشم حالم بهتر می شود.من بچگی ها مَرَضهای سخیفی می گرفتم و سرفه های فَشِنی می کردم.آنها هم هی به من سیخونک می زدند که "لال!".سرویسم را عوض کردم و بعد خیال کردم اگر بروم راهنمایی حالم بهتر می شود،رفتم راهنمایی و دبیرستان و بعد فکر می کردم اگر دانشگاه قبول شوم حالم خیلی خوب می شود.دانشگاه قبول شدم و یک ترم و دو ترم و 5 ترم گذراندم و تا دیروز خیال می کردم اگر با دوستم آشتی کنم حالم خیلی ردیف شود.دیروز آشتی کردم و حالم خوب نشد.بعضی ها خیال می کنند اگر شرح دیوانگی شان را جار بزنند آدمهای خیلی باحالی اند.من از آن دسته آدمهایم.