جمعه، تیر ۱۷، ۱۳۹۰

26-بی شک

مادرم رفته بوده میهمانی.پدرم نیز،برادرم ایضا.از قضا همه رفته اند خانه پسر خاله ام.الآن برگشته اند.همه با هم قهرند.چون بعضی ها به مادرم پول نداده بوده برای پسرخاله کادو بخرد.بعضی ها همیشه در خانه ما پدرم است.چون nickname با کلاسی است.nickname من و برادرم غالباً از روی حیات وحش اقتباس می شود.برای این است که عرض می کنم بعضی ها همیشه پدر است.از آن ور برادر سرِ مادر داد زده که سر پدر داد نزند،چون مردم فکر می کنند ما خریم.و بدینسان همه با هم متارکه کرده اند.سوغاتی های خاله را باز می کنیم.یک تروال داخل هر کدام جاساز شده.میم خجالت می کشد،برادر-میم نیز،بعضی ها ایضاً.لذا خیلی آشتی جویانه از مادر می پرسد مرغِ غذایش کدام گوری است؟و مادر آشتی جویانه پاسخ می دهد سر پلِ صراط.بی خود نیست من این ترم شاگرد اول می شوم،فضا فضای مناسبی است،بی شک.

پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۰

25-...

من آدمی هستم که از سر تنهایی زنگ می زنم به ایرانسل خودم و آهنگ پیشوازم را گوش می دهم.پسرها فکر می کنند اگر دوستان قزمیتشان را به من بیندازند،حال من بهتر می شود.من کسی را ندارم،دایی ام ارث خواهرانش را بالا کشیده،خواهرانش که خاله های من باشند پوچَند.عمه هایم چادری اند و نماز می خوانند،من نه چادری ام نه نماز می خوانم،عمو هایم مداح اهل بیتند و  از منظر من مداح ها گهِ سگ هستند،پدرم در سن 60 سالگی هنوز شب به شب پوشکِ خواهر برادرهای گنده بکِ از مادر سوای من را عوض می کند،که آخر بیایند به مادر من بگویند چرا این ریختی شده پدر ما؟و وقتی بروند مادر بگوید سگِ اصحاب کهف در حلقومتان.اینطوری هاست.آن وقت چرا کسی فکر می کند حال من را یک پسرِ مغز اجاره ای درست می کند؟من آدمی هستم که از سر تنهایی زنگ می زنم به ایرانسلم و آهنگ پیشوازم را گوش می دهم،چرا فکر می کنید من درست بشو هستم؟