من و رفیقم* در یک تاکسی دربستی** منتظر نشسته ایم تا آل پاچینویی که رفته بانک حقوق بازنشستگی اش را بگیرد، برگردد و برویم.برای خودم توضیح می دادم که اگر دوست داشتی امضا بگیری باید بگویی signature نه امضا،چون احتمالاً نمی فهمد امضا را بایستی خورد یا برد و اجنبی ها همیشه با زبان خودشان راحت ترند.من همیشه ملاحظه ی حال انسان ها را می کنم و از این بابت قابل تقدیرم.از قضا امتحان فیزیک هم دارم و آل هم عین خیالش نیست که باید عجله کند.و خب عاقبت هم نمی آید و ما هم به امتحان فیزیکمان نمی رسیم،چون صدای مادر از دوردستها می آید که اگر مایلم لگد نخورم،سزاوار است برخیزم و من هم می خیزم.دیدن این چیزها ولو در خواب،یک ذهن مغشوش می خواهد که اینجانب تحقیقاً دارم.ولی کاش بر می گشت،آل را می گویم:)
* بعداً متوجه شدم چندان رفیقم هم نبود؛یکی دوبار در مستراح دانشگاه دیده بودمش.
**دربست گرفته ام چون رویا است.
* بعداً متوجه شدم چندان رفیقم هم نبود؛یکی دوبار در مستراح دانشگاه دیده بودمش.
**دربست گرفته ام چون رویا است.
۳ نظر:
جالب بود.
آل رو خواب دیدن هم جالبه
باسلام
دوست عزیز
آماده تبادل لینک هستیم
از نوشتار زیبای شما متشکریم
صدقه بده خیره ایشالا :دی
ارسال یک نظر