چهارشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۹۰

29-ما و آل

من و رفیقم* در یک تاکسی دربستی** منتظر نشسته ایم تا آل پاچینویی که رفته بانک حقوق بازنشستگی اش را بگیرد، برگردد و برویم.برای خودم توضیح می دادم که اگر دوست داشتی امضا بگیری باید بگویی signature نه امضا،چون احتمالاً نمی فهمد امضا را بایستی خورد یا برد و اجنبی ها همیشه با زبان خودشان راحت ترند.من همیشه ملاحظه ی حال انسان ها را می کنم و از این بابت قابل تقدیرم.از قضا امتحان فیزیک هم دارم و آل هم عین خیالش نیست که باید عجله کند.و خب عاقبت هم نمی آید و ما هم به امتحان فیزیکمان نمی رسیم،چون صدای مادر از دوردستها می آید که اگر مایلم لگد نخورم،سزاوار است برخیزم و من هم می خیزم.دیدن این چیزها ولو در خواب،یک ذهن مغشوش می خواهد که اینجانب تحقیقاً دارم.ولی کاش بر می گشت،آل را می گویم:)
* بعداً متوجه شدم چندان رفیقم هم نبود؛یکی دوبار در مستراح دانشگاه دیده بودمش.
**دربست گرفته ام چون رویا است.

۳ نظر:

الف.رها گفت...

جالب بود.

آل رو خواب دیدن هم جالبه

سایار گفت...

باسلام
دوست عزیز
آماده تبادل لینک هستیم
از نوشتار زیبای شما متشکریم

نیم تنه گفت...

صدقه بده خیره ایشالا :دی