دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۰

27-tous les deux

یک ماه است وبلاگم را پلمپ کرده ام.چون در این یک ماه اتفاقات تخمی و غیرتخمی متنوعی برایم پیشامد کرده.امتحاناتم تمام شد،چیزی را نیفتادم،تولدم بود و پدرم سرطان گرفت.یک دختر خوب در این مواقع ضجه می کند،مویه و دعا.اما من نشسته ام و فیلم می بینم،انجیر می خورم و اسهال می شوم.چون پدر اذیت می کند،طبق معمول.گویی که مادر جان ما کلفتش باشد،گویی که ما اسیری هستیم در این خانه،گویی که خیلی زیباروی است یا خوب تار می زند.مادر جان می گوید همه آخر عمرشان مهربان می شوند،این چرا این ریختی است؟شاید آخر عمرش نیست.شاید هم من آدم بدی هستم.شاید هم tous les deux("هر دو" در زبانِ خارجی)

هیچ نظری موجود نیست: