ماشین مادر را با ستون مالامال کرده ام.رنگ درِ عقب، ستونی شده.مادر با کله می آید توی اتاق که "یارو گفته با این چیزها درست نمی شه،باید داد رنگکاری"
فکر می کنم یارو کیست؟این چیزها چیست؟این که باید داد رنگکاری که زابیل است،"این چیزها" به کجایم؟اصلا چشم ستون کور،آمده وسط پارکینگ.مگر من کفِ پنچه بو کرده ام که پای ستونی هم وسط است؟اصلاً من از این خانه می روم.در حالی که در مرز بین هابیل و قابیل گیر کرده ام و اصلاً خوب و بد بخورد پسِ سرم،مادرِ-خشمِ-اژدهایش-زده بالا را کجایم بگذارم،می گویم "غلط کردم مادر"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر